زندگى یا زنده گى ؟

ساخت وبلاگ

واقعا چه موجودات پیچیده ای هستیم . پر از نیاز، پر از خواستن ...

تمام مدت در تلاشیم تا به خواسته هامون برسیم

اما وقتی رسیدیم دیگه برامون خیلی هم لذت بخش نیستد.

انگار فقط هوس خواستنه که انگیزه ای  میشه برای زنده بودن و زندگی کردن.

زندگى سر نداره ، ته هم نداره . نه اونجایى که شروع کردى اولش بوده ،

نه اونجایى که تموم مى شه آخرشه !

وسطش فرصت دارى ببینى، تجربه کنى، لذت ببرى، آگاه بشى و برى ...

تهش هیچى نیست، از مسیر لذت ببر!

 

**********

 

من یه وقت یه مرد دیوونه رو می‌شناختم که فکر می‌کرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و کنده‌ کار. خیلی دوستش داشتم. می‌رفتم تو دیوونه‌خونه می‌دیدمش. با دستام می‌گرفتم و می‌کشوندمش کنار پنجره. نگاه کن! اون‌جارو نگاه کن! اون گندمای رسیده رو. اون‌جارو نگاه کن! اون بادبونای قایق‌های ماهیگیری! همه‌ی اون زیبایی‌ها! (سکوت.) اون دستاشو پس‌ می‌زد و می‌رفت کنج خودش. به نظرش می‌رسید هر چی دیده بود خاکستر بود (سکوت.) از همه‌جا رونده. (سکوت.) فراموش.

 

ساموئل بکت

آخر بازی

می نویسم از خودم ......
ما را در سایت می نویسم از خودم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3daroniatc بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 3 مهر 1398 ساعت: 23:16